سنگی را اگر ب رودخانه ای بیندازی، چندان تأثیری ندارد. سطح آب اندکی می شکافد و کمی موج بر می دارد. صدای نامحسوس «تاپ» می آید اما همین صدا هم در هیاهوی آب و موج هایش گم می شود؛ همین و بس.

اما اگر همان سنگ را ب برکه ای بیندازی. تأثیرش بسیار ماندگارتر و عمیق تر است. همان سنگ؛ همان سنگ کوچک، آبهای راکد را ب تلاطم در می آورد. در جایی ک سنگ ب سطح آب خورده ابتدا حلقه ای پدیدار می شود؛ حلقه جوانه می زند؛ جوانه شکوفه می دهد؛ باز می شود؛ و باز می شود. لایه ب لایه.

سنگی کوچک در چشم ب هم زدنی چه ها ک نمی کند. در تمام سطح آب پخش می شود و در لحظه ای می بینی ک همه جا را فرا گرفته. دایره ها دایره ها را می زایند تا زمانی ک آخرین دایره ب ساحل بخورد و محو شود.

رودخانه ب بی نظمی و جوش و خروش آب عادت دارد. دنبال بهانه ای برای خروشیدن می گردد؛ سریع زندگی می کند؛ زود ب خروش می آید. سنگی را ک انداخته ای ب درونش می کشد؛ از آنِ خودش می کند؛ هضمش می کند و بعد هم ب آسانی فراموشش می کند. هرچه باشد بی نظمی جزء طبیعتش است؛ حالا یک سنگ بیش تر یا کم تر.

اما برکه برای موج برداشتنی چنین ناگهانی آماده نیست. یک سنگ کافی است برای زیر و رو کردنش؛ از عمق، تکان دادنش. برکه پس از برخورد با سنگ دیگر، مثل سابق نمی ماند؛ نمی تواند بماند.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

عکاسی هنر عشق ورزیدن Robin کارنامه ماهانه داک افزایش ممبرگروه وکانال تلگرام تا500هزارنفررایگان پیکاسو طرح دنیا رو بگرد Tamika ندای تو طرح ها و مقالات